شهید خلیلی......

ان شا الله به قول مصطفی صدرزاده
یه روز مثل شلمچه و هویزه راهیان نور میایم سوریه
میایم میگیم تو چگونه تله های انفجاری تکفیری ها را خنثی کردی
میگیم گریه های تو را در زینبیه
میگوییم وقتی بدن اربا اربای رفیقت رو گذاشتی تو گونی و با شجاعت اومدی

جهاد.......

 

شهدا در قهقه ی مستانه شان عند ربهم یرزقنونند
(جهاد مغنیه بسیار عاشق ایرانی ها بود
او به یکی از دوستانش گفته بود که من
من ایرانی ها را خیلی دوست دارم
به خصوص حزب اللهی های ایران)

مادر لوح و قلم


هرکسی درهرکجاامشب گدای زینب اس

بیگمان درقلب او شور و نوای زینب اس

باقلم برلوح دل،این جمله را حک کردام

من فدای آن مدافع ک فدای زینب اس

.........

ای که روی دوش منه تا به قیامت علمت

دست خدا پشت سرِ مدافعان حرمت

روبه روی گنبد توهمیشه تعظیم می کنم

برا دفاع از حرمت جونمو تقدیم می کنم

روزای من با حسرت زیارت تو شب میشه

شهادتینم آخرش لبیک یا زینب میشه

چیکار کنم که خاک غم نشینه رو مرقد تو

باد مخالف نزنه به پرچم گنبد تو

رو خون این همه رفیق مگه میشه پا بزاریم

مگه میتونیم حرمو یه لحظه تنها بزاریم

اون که با سنگ تفرقه نورِ چراغ و می زنه

پاش برسه با تبرش ریشه ی باغ و می زنه

دلم می خواد هر جا میرم عشق تورو جار بزنم

تو دهنِ دشمنا با دست علمدار بزنم

اونا که هر دفه میام بهم میگن دیگه نرو

یه روز رو سنگ قبرمن می نویسن اسم تورو

حاج همت....

یک خانمی باردار بود و همسرش به او گفت بیا نرویم کربلا ممکن است بچه از دست برود. کربلا رفتند حال خانم بد شد و دکتر گفت بچه مرده. این خانم با آرامش تمام گفت درست می‌شود فقط کارش این است که بروم کنار ضریح امام حسین بعد خودشان هوای‌مان را دارند.

در کنار ضریح امام حسین وقتی چند وقت گریه کرد خواب دید که بانویی یک بچه را توی بغلش گذاشته از خواب که بلند شد دکتر گفت این بچه همان بچه‌ای که مرده بود نیست؛ معجزه شده؛ می‌دانید این خانم کیست؟ مادر حاج ابراهیم همت که وقتی سر بچه‌اش جدا شد و خواست جنازه بچه را داخل قبر بگذارد به حضرت زهرا گفت خانم امانتی‌تان را بهتان برگرداندم...

شادی روح حاجی صلوات

سید علی....

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت

کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

حافظ

فردا به عشق رهبرم ....

خدایا من آرزوـــشهادتم ــــمند

️یاقتیل العبرات️
دیروز عصر به مداحی گوش میدادم
که جمله های مداح روحم را آرام میکرد
"منم بایـــــد برم آره برم سرم بره نزارم هیچ حرومـــی طرفه حـــــرم بره یه روزیم بیاد نفسه آخرم بـــــــره"
قطرات اشک بی اختیار از گوشه ی چشمانم میریزد
به شهید مشلب فکر میکنم
او هم شهید است
اما من چه
احساس میکنم چیزی کم دارم
احساس میکنم جا مانده ام
آرام و قــــرار ندارم
خدایا احمد همه ی هستی من شده
دوست شهیدم
برادر شهیدم
الگویه زندگی ام
تنها به او فکر میکنم
نه بخاطر چهره ی زیبایش
نه بخاطر ماشین و خانه ی آنچنانی اش
من بخاطر غیرت مردانگی اش دوستش دارم
حال میگویید این همه شهید از همه چیزشان گذشتن
درست
است همه ی شهدا دل بسته نبودن
احمد هم نبود
همه ی شهدا گذشتن
از دختر چند ماهه شان
از پسر تازه به راه افتاده شان
از همسر چند ماه عقد کرده شان
از همه چیزشان
اما احمد هم گذشت
نگویید چرا فقط پولدار ها را میگویم
من با ثروت هیچ کسی کار ندارم
من از همان روز که احمد را شناختم
شیفته ومجذوبش شدم
مجذوب غیرتش
مجذوب حرفهایش
حرفهای از جنس مردانگی
حرفهایی از جنس حجاب
حرفهایی از غیرت
حرفهایی از دفاع
احمد و تمام شهدا گذشتن
اما ما چه

در زندگی دنبال" با" نبودی دنبال" بی"بودی
تو نیامده بودی که با کسی یا چیزی بمانی تو آمدی که بــــی شوی از خود بــــــی خود شوی بـــــی دل شوی
بگذری
از همه چیز
از همه کس
فقط برای اینکه فدایی شوی
در راه دین
در راه عمه ی سادات
نتیجه ی این بی شدن ها با خدا شدن است
هرکه از خود بی خود شد و از غیر خــــدا برید باخــــدا خواهد شد
و تو گذشتی از همه ی تعلقات
تا با خــــــدا شدی
من با تمام وجــــود به این عشق تو افتخار می کنم
و آرزویم این است که همانند تو شوم
بگذرم
فقط به یک چیز فکر کنم
آن هم شهادت
و از خدا میخواهم که دستگیرم باشد
کمکم کند تا به آرزویم برسم
خدایا من آرزوـــشهادتم ــــمند

امروز جمعه نیست ...

امروز جمعه نیست ...
" آقای " من ...
قرار نیست که فقط غروب های " پنجشنبه " تا غروب " جمعه " 
سراغت را بگیریم ...
قرار نیست فقط " جمعه ها " انتظار " ظهورت " را بکشیم ...
آری ...
" شنبه " هم می شود از " دوریت " ناله سر داد ...
" یکشنبه " هم می شود " انتظارت " را کشید ...
" دوشنبه " هم می شود دنبال " گمشده " گشت ...
" سه شنبه " هم می شود با " آقا " درد دل کرد ...
" چهار شنبه " هم می شود به خاطر " آقا " گناه نکرد ...
یا بن الحسن
دوریت " درد " بی " درمان " است
ای " پسر فاطمه "
امروز " جمعه " نیست اما ... " دلم " برایت " تنگ " است 
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ( عج )

مرگ تاجرانه

حضرت امام خامنه ای : 

شهادت در راه خدا مرگ تاجرانه است ، چه بهتر که این روغن ریخته، نذر امام زاده شود

علاء حسن نجمه

«علاء حسن نجمه» رزمنده جوان حزب‌الله طی عملیاتی در دفاع از مقدسات اسلامی در سوریه به شهادت رسید.

یکی از رسانه‌های مقاومت اسلامی به مناسبت شهادت وی در گزارشی از موقعیت اجتماعی وی که می‌توانست به جای جنگ و لباس رزم به یک ستاره سینمایی تبدیل شود سخن گفته است.

متن این نوشتار به شرح زیر است:

علاء نجمه، علاء عدلون، یا تراب الحسین، در شهر عدلون به دنیا آمد و در این شهر و شهر خرایب زندگی کرد. در این دو شهرِ مقاومت بود که او، عاشق جهاد و شهادت و جان نثاری در راه خدا شد.

او یتیم زندگی کرد ولی برغم یتیم بودنش شکسته قلب و شکسته دل نبود، بر عکس انسانی پاک، دوست داشتنی و دارای قلبی بزرگ بود، در دنیا با ایمان و امید زیست. دوستان زیادی داشت و نزد کسانی که می‌شناختند محبوب بود. حتی یکی از دوستانش می‌گفت که او روستایی از دوستان دارد (به معنای کثرت دوستان).

علاء، عکاسی، طراحی، بازیگری و کارگردانی را دوست داشت. شاید اگر این راه را انتخاب نمی‌کرد زیبایی فوق‌العاده‌اش او را تبدیل به ستاره می‌کرد، مشهور می‌شد و مورد توجه همگان، ولی "تراب الحسین" (خاک حسین) ـ که نام جهادی‌اش بود ـ راه آخرت، طریق جهاد و مقاومت را انتخاب و از گمراهی‌ها و زیبایی‌های دنیا دور شد.

مقصد ما ڪربلاسـت


ڪلنا فداڪ یـا زینبــــ (س)

راه ما راه حسیـن و مقصد ما ڪربلاسـت

افتخـار و اعتبار و مڪتب ما زینـب اسـت

فرمانده سپاه قدس ایران

 

در ایران زیاد او را نمی شناسند؛ یعنی تا قبل از اینکه فرمانده بخواهد خودش را از پس سایه ها بیرون بیاورد، کسی از او خبر نداشت. همه فقط اسم گروهش را شنیده بودند؛ سپاه قدس ایران.

 

اما در خارج از مرزهای ایران.....

ادامه نوشته

حاج همت....

من هرگز اجازه نمی دهم که صدای

 حاج همت

در درونم گم شود اين سردار خيبر، قلعه قلب مرا نيز فتح کرده است.

  

شهيد سيد مرتضی آوينی...

 

یاد کنیم شهدا را با ذکر صلوات بر محمد و ال محمد....

دست تو.....

دســتــ تــو کامل است ناقص نیست

می دهد عطر یک بغل گــل یاس

دستتـــ امـــــا حکایــــتی دارد

رحمـــ اللـه عـمّی "العــــــباس"

السلام علیکی یا سیدننا زینب …

تاسوعای سال ٩٢ بود، بهمون خبر دادند، بچه های  ‏مقاومت، عملیاتی وسیعی تو منطقه ‏زینبیه، اطراف منطقه  ‏حجیره، کردند
و  تروریستها رو سه کیلومتری از اطراف  حرم مطهر خانم زینب (س)، دور کردن. صبح زود رفتیم اونجا و محمودرضا رو هم دیدیم ،
خیلی از عملیاتی که منجر به تامینِ امنیت حرم خانوم شده بود، خوشحال بود .
 ‏پرچم سیاهی تو دستش بود و می گفت : خودم از بالای اون ساختمون پایینش اوردم .
به اون ساختمون نگاه کردم دیدم پرچم سرخ یاابالفضل رو جاش به اهتزاز در اورده.
رسیدیم خیابون جلوی حرم که دو سال احدالناسی جرات رد شدن ازش رو نداشت و  تک تیراندازها حسابش رو می رسیدند
و حالا با تلاش محمود رضا و دوستاش، امن شده بود .
رفتیم وسط خیابون، رو به حرم وایستادیم، دیدم محمود رضا داره آروم گریه می کنه و سلام می ده:
 السلام علیکی یا سیدننا زینب

شیر هستیم

شیر هستیم ڪه با گله گرگے طرفیم

بے قرار حرم دخترشاه نجفیم

بہ خداباڪ نداریم  وزسرمیگذریم

درره زینب ڪبری همگے جان بہ ڪفیم

به یاد شهید

دیگر چه کسی به سن و سال اهمیت میدهد. 

جوان هایی که تازه از کودکی به در آمده اند .

مردتر از تمامی مردان این سرزمین در مقابل ظلم سینه سپر کرده اند.

آری سربازان تازه نفس سید علی به میدان آمده اند.

به یاد شهید محمد رضا دهقان امیری

دل نبند ...

 

این نگـــاه ِ نافذ ، یعنی :

دل نبند ...

دنیا جـای ماندن نیست ...

به یاد شهید حجت الله رحیمی

رهبرم....

شعر منتشر نشده‌ای از استاد شهریار درباره امام خامنه ای:
رشگم آید که تو حیدر بابا 
بوسی آن دست که خود دست خداست 

راستان دست چپ از وی بوسند 
که خدا بوسد از او دست براست 

در امامت به نماز جمعه 
صد هزارش بخدا دست دعاست 

من بیان هنرم، یک دل و بس 
او عیان هنر از سر تا پاست 

او شب و روز برای اسلام 
پای پویا و زبان گویاست 

او چه بازوی قوی و محکم 
با امامی که ره و رهبر ماست 

شهریارا سری افراز به عرش 
کو نگاهیش به (حیدربابا) ست

جهاد،بالهایت را به من بده

جهاد،

من زبان چشمهایت را نمیدانم

به من رمز شهادت را بگو

بگو آخر،چگونه پر زدن آموختی

چگونه همچو پروانه به گرد شمع عشق سوختی

چگونه آتش را در دستانت حفظ کردی؟

نگفتند دیوانه ای؟؟

بگو با من

چگونه میتوان در آتش عشق جانفشانی کرد

چگونه می توان بی بال ترک این دنیای فانی کرد

تو از جنس ما بودی و با ما فرق داشتی

از درد مردم ستم دیده درد داشتی

درد عشق،درد متعالی

تا کجا می شود از عشق تو گفت

.

.

نامت آغازگر سرنوشتت بود

چه زیبا جهاد با نامت تداعی شد

چه زیبا عشق و خون و خاک قاطی شد

.

ما جهاد را دوست داریم و جهاد همچنان ادامه دارد...

.

.

آن روز که در میان صحبتت 

از امام عصر عج شهادت را طلب کردی

یادم رفت به تو بگویم التماس دعا

که دعایت زود می گیرد

دعایت زود می گیرد

.

.

عماد،

تو آسمانی بودی و با جهادت آسمانی تر شدی

.

.

جهاد،بالهایت را به من بده

تا پرواز بیاموزم

.

ای خاکی آسمانی

ای تداعی عشق و جهاد

ای پروانه ی عاشق

ای شهیدی از خانواده عاشقان

دعایم کن(دعایمان کن)

دعایت زود میگیرد

دعایت زود می گیرد...

پی نوشت:با زبان الکن احساس من

تقدیم به  شهید جهاد مغنیه.

پی تر نوشت:نه شعره،نه نثره،کلا نمیدونم چی هست فقط میدونم اسمش عشقه...

تو نیستی(دختر شهیدعفتی)

بابای عزیزتر از جانم
هر صبح با یادت چشم میگشاییم
وقتی...
خورشید همچون دستان نوازشگرت
صورتم را بوسه باران میکند...
و من....
به خیال گرمای نفس هایت چشم میگشایم!
حالا که نیستی...
چیزی جز خیال بودنت ، التیام بخش لحظه های تنهاییم نیست !
تو نیستی ، ولی!
یادت همیشه با من است!
تو نیستی،ولی!
خیالت گرمابخش لحظه های تنهاییم است!
تو نیستی، ولی!
تو نیستی....!!!! 

دوست دارم مدافع حرم شوم

یکی دو ماه قبل بود که برای ضبط تیتراژ یکی از برنامه های تلویزیونی، به دنبال لباس آتش نشانی بودیم و به خاطر گران‌قیمت بودن آن کسی حاضر به امانت دادن آن نمی شد.

بالاخره از طریق یکی از دوستان، آتش نشانی به من معرفی شد و در ایستگاه آتش نشانی امام حسین(ع) با او قراری گذاشتم تا چند ساعتی لباسش را به امانت بگیرم.

حین گپ و گفت کوتاهم ناگهان گفت: کسی را سراغ داری بدون تشریفات و دردسر مرا به سوریه بفرستد؟ دوست دارم مدافع حرم باشم و عاقبت بخیر..
امروز اولین نفری که شهادتش مشخص شده، همان کسی است که عاشق شهادت بود.

روایت حمید مرواندى

لشکرعلی هستم من

در راه علی که حفظ جان واجب نیست

درکوچ سفر که حفظ آشیان واجب نیست

خود یک تنه لشکرعلی هستم من

صد حیف جهاد بر زنان واجب نیست..

آقا بیا......

 

سلام!

لعنت به هرچی دوری و دوستی

بگذار تا به آغوشت بیایم 

انتظار طاقتم را طاق کرده...

 

آقا بیا......

#کرار

#مهدی_محمد_حسین_یاغی به تاریخ اول فروردین 1368 شمسی در شهر بعلبک واقع در منطقه‌ی بقاع لبنان متولد شد.

وی در سنین نوجوانی به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی #لبنان پیوست و هنگام آغاز تجاوزِ مزدورانِ عربی ـ عبری ـ غربی به حریم عقلیه‌ی بنی‌هاشم حضرت #زینب کبری(س)، وارد یگان‌های مدافعِ حرم زینبی گردید.

مهندس کامپیوتر «مهدی محمدحسین یاغی» با نامِ نظامی #کرار به تاریخ 9 مرداد 1392 شمسی مصادف با 22 رمضان 1434 قمری در نبرد رویارو با تروریست‌های تکفیری و دشمنان قسم خورده‌ی نهضتِ حسینی، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

«کرار مهدی یاغی» #فرزند_شهید مهدی محمدحسین یاغی پس از شهادت پدر یونیفرم نظامی و کلاه منقش به حزب‌الله و مقاومت اسلامی را بر تن کرده و نام خود را در بین مدافعان حرم و نیروهای حزب‌الله به ثبت رسانده است.

و اینگونه است که در مکتب مجاهدان حزب‌الله لبنان، جهاد و شهادت را پسر از پدر به ارث می‌برد و برای فرزندانش به یادگار می‌گذارد...

دنیا بیماری است...

سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت،
چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات و عتق از ملکات

شهید بیضایی

باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمده‌ایم

و شیعه هم بدنیا آمده‌ایم

که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم
و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست


و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً..

تسلیت .....

خبر دردناک درگذشت جمعی از کارگران شریف و زحمتکش معدن در استان گلستان،

باعث تاسف وتاثر شد.

این مصیبت را به خانواده های کارگران شریف از دست رفته تسلیت می گوییم و برای آنها از خداوند منان، علو درجات را خواستاریم و برای کارگران حبس شده در معدن، آرزوی نجات و سلامتی داریم.

منبع:سایت رسمی نود

دلم می شکند....

آقاجان:

حرف رفتن مزن ای یار، دلم می شکند

گرنباشی تو علمدار، علم می شکند

تو تمامی امید دل مایی آقا

حرف رفتت که شود، لوح و قلم می‌ شکند